یه رشتیه تو تخت پیش عیالش دراز کشیده بود که یهو احساس کرد 6 تا پا زیر لحافه در جا پرید از تخت پائین و شمرد 1 . 2. 3 . 4 بعد گفت بازم خیالاتی شدم.