برگ همیشه سبز

تازه ترین مطالب : علمی ، فرهنگی ، هنری ، سیاسی ، اجتماعی و ...

برگ همیشه سبز

تازه ترین مطالب : علمی ، فرهنگی ، هنری ، سیاسی ، اجتماعی و ...

دوست دختر اصفهانی

دختر اصفهانیه به دوست پسرش میگه : شب بیا خونه مون , اگه موقعیت خوب بود من یه سکه میندازم پائین ..
شب میشه . دختره یه سکه میندازه پائین . ولی هر چقدر صبر میکنه می بینه پسره نمیاد بالا سرش رو از پنچره بیرون میکنه میپرسه : چرا نمیای بالا؟
پسره میگه : دارم دنبال سکه می گردم .

ازدواج پرشیا با ۲۰۶

می دونی اگه پرشیا با ۲۰۶ ازدواج کنه بچشون چی میشه ؟ میشه فولکس آخه ازدواج فامیلی بوده بچه عقب مونده شده.

ابو علی سینا

ابو علی سینا

شیخ الرئیس حجة الحق ، شرف الملک ، امام الحکماء ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی معروف به ابن سینا سال 370  در افشه یا خُرمیثـَن متولد شد .

پدرش اهل بلخ بود و  در دوره فرمانروایی نوح بن منصور، پادشاه سامانی، کارگزار روستای خرمیثن شد. مادرش، ستاره، از مردم اَفشَنه -  روستایی نزدیک خُرمیثَن -  بود. پس از چند سال، خانواده عبدالله به بخارا رفت . ابوعلی در آنجا به آموختن زبان عربی و قرآن و ادبیات پرداخت. منطق و مقدمات ریاضی را، درخانه، نزد ابوعدالله ناتلی آموخت، اما در علوم طبیعی و پزشکی استادی نداشت و از راه خود آموزی این دانش ها را فرا گرفت. پس از اندک زمانی، در پزشکی چنان شهرت یافت که پزشکان مشهور به شاگردی نزد او می آمدند .  وی در ده سالگی حافظ  قرآن کریم شد و نزد ابوعبدلله ناتلی منطق و هندسه و نجوم آموخت . هفده ساله بود که برای درمان بیماری نوح بن منصور دعوت شد و او را درمان کرد. به پاداش این خدمت اجازه یافت تا در کتابخانه سلطنتی به مطالعه بپردازد . بر اثر مطالعه کتابهای کم نظیری که در این کتابخانه بود به آگاهیهای تازه ای در زمینه پزشکی و فلسفه دست یافت.

ابن سینا دردوران کودکی و نوجوانی در خانه شاهد بحث ها و گفتگوهای پدر و برادر بزرگش در زمینه موضوعات اعتقادی، مذهبی و فلسفی بود. ابوعبید جوزجانی، یکی از شاگردان و نزدیکان او، در زندگینامه ابن سینا، از زبان او می نویسد: " پدرم به دعوت یکی از داعیان اسماعیلیه به آن مذهب گروید. برادرم نیز این مذهب را پذیرفته بود. من بیشتر وقتها به بحث هایی که میان آنها در می گرفت گوش می دادم. آنچه آنها می گفتند درک می کردم، ولی دل من بر آن قرار نمی گرفت، هر چند که مرا نیز به آن کیش می خواندند . شاید یکی از عواملی که ابن سینا را به پژوهش درباره عقیده ها و اندیشه های گوناگون فلسفی و علمی علاقه مند کرد همین شیوه تربیت او در دوره خردسالی بود.

ابن سینا در بیست و دو سالگی پدرش را از دست داد. در این هنگام، بر اثر ضعف دولت سامانی ، بخارا دچار آشفتگی شده بود. ابن سینا از بخارا به خوارزم رفت. خوارزم در آن زمان مرکز دانشمندان وپژوهشگران بود و امیران آن سرزمین که از خاندان مأمونیان بودند، دانشمندان را گرامی  می داشتند. ابن سینا نیز از بزرگداشت و توجه آنها برخوردار شد و مدتی به آسایش خاطر در آنجا به کار و پژوهش پرداخت. اما خوارزم، پس از چندی ، به تصرف محمود غزنوی در آمد و دانشمندان از آنجا پراکنده شدند. بعضی از آنها به دعوت محمود به غزنه، پایتخت غزنویان، رفتند. ابن سینا که با خشونت محمود در سیاست و مذهب مخالف بود، دعوت او را نپذیرفت و از بیم جان از خوارزم گریخت. پس از اقامت کوتاهی در چند شهر، به جرجان رفت. نوشتن کتاب " قانون " را دراین شهر آغاز کرد. یک سال بعد، از آنجا به ری و قزوین و سپس نزد شمس الدوله دیلمی، فرمانروای همدان، رفت. بیماری قولنج شمس الدوله را درمان کرد و وزارت او را پذیرفت. ابن سینا در همین دوره، که سرگرم کارهای سیاسی و اداری بود، به نوشتن کتاب " شفا "  پرداخت. پس از مرگ شمس الدوله، جانشین او ، ابن سینا را چهار ماه زندانی کرد. ابن سینا در زندان رساله ای عرفانی، به نام " حَی بن یَقظان " ، و کتابی در پزشکی، به نام " قولنج " ، و چند رساله دیگر نوشت. پس از رهایی از زندان، چندی گوشه گیر و نیمه پنهان در خانه دوستانش زندگی کرد. سپس، پنهانی همراه شاگردش، ابوعبید جوزجانی، و برادر خود به اصفهان رفت. دراصفهان با استقبال علاءالدوله کاکویه، فرمانروای اصفهان، رو به رو شد و چهارده سال دراین شهر در آرامش زندگی کرد. دراین سال ها کتاب های ناتمام خود را به پایان رساند و کتاب های تازه ای در زمینه فلسفه، ریاضی و موسیقی نوشت . در حمله مسعود غزنوی به اصفهان، برای برانداختن فرمانروایی علاءالدوله، خانه ابوعلی  تاراج شد و بعضی از نوشته های او از میان رفت. اما ابن سینا تا پایان عمر در دستگاه علاءالدوله باقی ماند و سرانجام در سال 428 سفری که با علاءالدوله به همدان می رفت، در راه بیمار شد و در پنجاه و هشت سالگی در گذشت و آرامگاه وی در همان جا برپا گردید  .

زندگینامه ابن سینا، نوشته ابوعبید جوزجانی، دردست است. بخشی از این زندگینامه از زبان ابوعلی سینا بازگو شده است و بخشی از آن خاطرات جوزجانی درباره اوست.

ابن سینا نخستین فیلسوف در ایران و جهان اسلام است که کتابهای منظم و کاملی درباره فلسفه نوشته است. دو فیلسوف بزرگ یونانی، ارسطو و فلوطین، و فارابی، فیلسوف بزرگ ایرانی، در شکل دادن به فلسفه ابن سینا تاثیر بسیار داشته اند ابن سینا، بیش از همه، از فلسفه ارسطو بهره گرفته است ؛ او اندیشه های فلسفی ارسطو و پیروان این فیلسوف یونانی را در کتاب " شفا "  گرد آورد. ارسطو معتقد بود که به یاری عقل و استدلال می توان به حقیقت دست یافت. ابن سینا نیز در فلسفه خود از همین روش پیروی کرد. با این همه، او در فلسفه دیدگاهی نو داشت که تا اندازه ای با فلسفه ارسطو متفاوت بود. ابن سینا فیلسوفی بود دارای استقلال فکر. تأثیر اندیشه های فلسفی یونان در او چنان نبود که او را بازگو کننده ساده این عقیده ها بشناسیم. ابن سینا به الهیات اسلامی توجه داشت و کوشش کرد تا اندیشه های اسلامی را در فلسفه خود وارد کند. در ان زمان، ابن سینا، درباره پیدایش جهان، با دو اندیشه فلسفی و دینی روبه رو بود: یکی آن که جهان ، آغاز زمانی ندارد، دیگر آن که جهان سرآغازی داشته است و خداوند در زمان معینی آن را از نیستی به هستی آورده است. ابن سینا در برابر این دو عقیده ، اندیشه ای نو بیان داشت. او گفت که جهان درآغاز از وجود خداوند صادر شده است. اوگفت که نمی توان تصور کرد که آفرینش جهان از لحاظ زمانی با خداوند فاصله داشته باشد. با این همه، گروهی او را به سبب بیان این عقیده" کافر" خواندند.

آثار بزرگ فلسفی ابن سینا کتاب های " شفا " ، " نجات " ، " دانشنامه علایی " ، و " اشارات "  است، ولی در میان آنها کتاب " شفا "  بیش از همه شهرت یافته است. این کتاب دارای چهار بخش ( منطق، طبیعیات، ریاضیات، والهیات ) است و تأثیری فراوان در فکر فیلسوفان ایران و جهان اسلام داشته است. ترجمه شفا به زبان لاتینی نیز در اندیشه گروهی از فیلسوفان اروپا دارای اثری عمیق بر جای گذاشته است .

ابن سینا، در پایان زندگی، به تالیف کتابهایی پرداخت که نشانه دست یافتن او به اندیشه ای نو در فلسفه بوده است. یکی از این کتابها " حکمة المشرقیه "  است. از این کتاب تنها دیباچه و بخش منطق آن در دست است و بخش اصلی، که شامل تفسیر این فلسفه بود، از میان رفته است.

زندگی ناآرام، کارهای سیاسی و توجه اساسی به فلسفه سبب شد که ابن سینا کمتر به درمان بیماران و کار عملی در پزشکی بپردازد. با این همه، در کتاب " قانون " ، هنگام بحث درباره یک بیماری یا به کار بردن دارو، از تجربه های شخصی خود نمونه های فراوان آورده است. او اکتشافها و روشهایی نو در دانش پزشکی داشته است که در این کتاب و دیگر رساله های پزشکی او باقی است. ابن سینا برای برخی از بیماریهای جسمانی علتهای روانی یافت و با روشی نو به درمان آنها پرداخت.

ابن سینا

کتاب " قانون "  جوهر همه دانش پزشکی تا زمان ابن سیناست . در این کتاب درباره تشریح اعضای بدن انسان، جراحتها پس از عمل جراحی، و نیز درباره طبقه بندی داروها و شیوه استفاده از آنها به تفصیل سخن به میان آمده است. قانون یکی از پر ارزشترین کتاب های پزشکی جهان بوده است. ترجمه این کتاب به زبان های اروپایی مدت شش قرن کتاب درسی رشته پزشکی دانشگاههای اروپا بود. " قانون "  از نخستین کتابهایی است که پس از اختراع چاپ در اروپا انتشار یافت  ابن سینا دراروپا به آویکنا و آویسنا شهرت داشته است.

ابن سینا درعلوم طبیعی، فیزیک، شیمی، ستاره شناسی، ریاضیات و موسیقی نیز استاد بود. او علوم طبیعی و ریاضی را جزئی از فلسفه ی دانست. براساس اندیشه های فلسفی خود، حرکت، نیرو، خلاء، نور و حرارت را توضیح داد. در گفتگوی مشهورش با ابوریحان بیرونی ، وجود خلاء، و تبدیل فلزها به یکدیگر را غیر ممکن دانست.

رساله های مهم او درباره علوم طبیعی و ریاضی ، همراه با رساله های او در منطق و الهیات، درکتاب " شفا " آمده است. ابن سینا پاره ای از ابزارها و شیوه های رصد کردن را اصلاح کرد و خود به رصد کردن ستارگان پرداخت. او در بخش ریاضیات کتاب " شفا "  و آثار دیگر خود، به طور دقیق و مفصل، درباره موسیقی بحث کرده است . همچنین ابن سینا نظریه های علمی فارابی را درباره موسیقی کامل کرد.

ابن سینا نخستین دانشمندی است که در ایران پس از اسلام به آموزش و پرورش کودکان توجه داشت. او در کتاب قانون و شفا و رساله تدابیرالمنازل در این باره سخن گفته و یاد آور شده است که در تربیت کودکان توجه به ایمان، اخلاق، تندرستی، سواد ، هنر و پیشه ، بسیار ضروری است.

یکی از استعدادهای شگرف دیگر ابن سینا ، استادی او در فن نویسندگی بود. نوشته های او را بیش از 130 کتاب و رساله دانسته اند که نام بیشتر آنها را شاگردش، ابوعبید جوزجانی ، در زندگینامه او آورده است. بیشتر آثار مهم ابوعلی سینا، به زبان فارسی نوشته شده است که مهمتر از همه  ، " دانشنامه علایی "  است.

" دانشنامه علایی " نخستین کتاب فلسفی به زبان فارسی و دارای پنج بخش است: منطق، طبیعیات، هیئت، موسیقی، و الهیات. او ، در این کتاب، برای بعضی از اصطلاح های علمی و فلسفی، که در آن زمان به زبان عربی بود، برابرهای فارسی آورده است، مانند چیزی به جای کمیت، چه چیزی به جای ماهیت، گویا به جای ناطق، پهلو به جای ضلع، و سه سو به جای مثلث، ابن سینا به نوشتن همه کتاب توفیق نیافت. پس از مرگ او، ابوعبید جوزجانی بخش هیئت و موسیقی را از روی نوشته های عربی او به فارسی برگرداند و کتاب را بر اساس طرح ابوعلی سینا به پایان رساند . از نوشته های دیگر او به زبان فارسی ، رساله نَبضِیّه یا رساله رگ شناسی است.

ابن سینا شعر نیز می سرود. او به جز قصیده هایش ، که دارای مایه های فلسفی و عرفانی هستند، دو منظومه درباره منطق و پزشکی سروده است. منظومه پزشکی او بسیار شهرت یافت و از قرن سیزدهم تا هفدهم میلادی چند بار به زبان لاتینی ترجمه شد.

ابن سینا نه تنها در زمان خود، بلکه دردوره های بعد نیز در میان مردم شهرت بسیار داشته است. به همین سبب داستان ها و افسانه های بسیاری درباره کودکی، کار و هوشمندی او به وجود آمده است. در برخی ازاین افسانه ها او حکیمی است که زندگی می بخشد، خردمندی است که همه چیز می داند، و هوشمندی است که از رازهای پنهان باخبراست.

نمونه ای از نوشته های فارسی ابوعلی سینا

"... باید مَر خادمان مجلس وی را کتابی تصنیف کنم به پارسی دری که اندر وی اصل ها و نکته های پنج علم از علمای حکمت پیشینگان گردآورم، به غایت مختصری: یکی علم منطق که وی علم ترازوست، و دوم علم طبیعیات که علم آن چیزهاست که به حس بشاید دید و اندر جنبش و گردشند، و سوم علم هیئت و نهادعالم و حال و صورت و جنبش آسمانها و ستارگان ، چنانکه باز نموده اند...، چهارم علم موسیقی و باز نمودن سبب ساز و ناسازی آوازها ونهادن لحنها، و پنجم علم آنچه بیرون از طبیعت است..."

مهاتما گاندی ، رهبر ضد استعمار هند

گاندی

گاندی موهندس ( مهاتما) ، رهبر و پیشوای سیاسی و اخلاقی هند در سال 1869 در خانواده ای متوسط از طبقه بازرگانان متولد شد . پدرش نخست وزیر حکومت محلی و مادرش بانویی متدین بود و همین سجیه در اخلاق فرزندش اثر فراوان داشت . او تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش شروع کرد و سپس همراه خانواده خود به راجکوت رفته و در آنجا به ادامه تحصیل پرداخت .

پس از درگذشت پدر ، مادر متعصبش را راضی نمود که برای تحصیل حقوق ، به لندن برود و مادر پس از گرفتن قول از فرزند مبنی براینکه هرگز به زن ، شراب و گوشت دست نزند ، با رفتن او موافقت کرد .

ماههای اول اقامت در آن شهر ، تغییرات بزرگی در اخلاق و روحیه وی به وجود آورد ، چنانکه به آموختن ویولون ، آیین سخنوری و...  پرداخت ، سپس به دنبال آشنایی  با طرفداران گیاه خواری و مخصوصاً آشنایی با دو برادر متصوف ، روشی ساده در پیش گرفت و می کوشید هر چه بیشتر زندگی را ساده و ارزان بگذراند . وی به هنگام اقامت در لندن ، آثار بزرگ دینی خود را به زبان انگلیسی خواند و آنگاه به مطالعه دیگر ادیان ، به خصوص اسلام و مسیحیت پرداخت .  فصل مربوط به پیغمبر اسلام ، از کتاب " نور آسیا " تالیف ادوین آرنولد ، اثر عمیقی در وی گذارد و همین که قرائت انجیل را به پایان رسانید ، تحولات بزرگ اخلاقی وی شروع شد .

گاندی پس از فوت مادرش به آفریقای جنوبی رفت و در طول اقامت در آنجا ، چند بار از طرف مأموران دولتی و غیر دولتی مضروب شده  و به زندان افتاد . گاندی پس از سه سال اقامت در آفریقای جنوبی و مسافرت به نقاط مختلف آن ، به هندوستان بازگشت و برآن شد که ملت هند را از بی عدالتیهایی که نسبت به هموطنانشان در آفریقای جنوبی می شود آگاه سازد . چند جزوه انتشار داد که یکی از آنها سبب شد به هنگام بازگشت مجدد به آفریقا مورد شتم و لعن اروپاییان قرار گیرد .

وی تصمیم گرفت در سراسر کشور هند به وسیله قطار درجه سه مسافرت کند ، تا هم با روحیه مردم و وضع زندگی ایشان در نواحی مختلف آشنا شود و هم طی مسافرتهای طولانی ،  از نزدیک ببیند که طبقه سوم چگونه زندگی می کنند ، به چه چیز احتیاج دارند و چه عواملی برای پیشرفت ایشان لازم است .

وی برای تربیت نفس خویش ، تلاش فراوان داشت . نخستین تصمیم او ، به اصطلاح هندی " تجردی درعین تأهل" است . تصمیم دوم وی " عدم تملک" است ؛ این تصمیم با اهدای همه دارایی خود ، حتی جواهر زنش ، به کنگره هندوان مقیم آفریقای جنوبی آغاز گردید . گاندی به هم میهنان خود می گفت : " در راه راستی مبارزه کنید ، ولی هرگز به اعمال زور و تشدد نپردازید تا موفق شوید . "

وی در مدت 29 سال ، وضع کلی سیاست هند را تغییر داد ولی خود تغییری نکرد و بر اصول اخلاقی خویش پایبند بود . او با مشاهده علاقه عمومی مردم برای آزادی و استقلال ، در هر موعظه ای که می کرد یا در مقالاتی که هر دو هفته با نام خویش ، موسوم به " هند جوان " و " نوجوان "
می نوشت ، مردم را به آرامش تشویق می کرد . مهاتما برای رفع اختلافات پیروان ادیان مختلف به خصوص هندو  و مسلمان همت گماشت و بر علیه استعمار مبارزه  کرد . او دائما  از شهرهای مختلف دیدار می کرد و اغلب پیاده به شهرها می رفت.

در نهایت ، دشمنان وجود چنین مرد انقلابی را تحمل نکرده و نقشه مرگ او را طراحی نمودند . اولین بار یک بمب دستی به طرف اطاقی که گاندی در آن نشسته بود، پرتاب شد ولی به وی اصابت نکرد . اما روز بعد در 30 ژانویه 1948 ساعت و نه نیم  صبح  ، هنگامیکه از عبادتگاه " بیرلاهاوس" خارج می شد تا برای اجرای فریضه دینی به خانقه برود ، یک هندوی متعصب به نام " رامینات" به او نزدیک شد و در حالیکه تظاهر به ادای احترام ب می کرد به وسیله طپانچه کوچک خودکار ، سه تیر به سمت قلب وی شلیک نمود . گاندی که روزهای آخر بیش از پیش ضعیف وشده بود بر زمین افتاد و پس از ادای دو کلمه " هه رام" ( خداوندا) در گذشت .

تالیفات گاندی

وی تالیفات بسیاری دارد ، از آن جمله است : تجربیات من با راستی ، صد درصد ساخت هند ، وحدت جماعت و فرق ، برنامه خلاقه ، خاطرات دهلی ، کلید بهداشت ، عدم تشدد در صلح و جنگ ، کفّ نفس ، بانوان و ظلم اجتماعی که به ایشان روا می شود و...

چرا جانوران در خواب زمستانی نمی میرند ؟

موش

گروهی از جانوران چند ماه از سال را در خواب زمستانی می گذرانند این گروه در فصل زمستان، زمانی که سطح زمین از برف پوشیده شده، به خواب می روند در چنین شرایطی دسترسی این جانوران به مواد غذایی مورد نیاز، عملاً غیر ممکن و یا بسیار مشکل می شود . به خواب زمستانی رفتن جانوران، در حقیقت تطبیق دادن خود با شرایط محیط زیست است.

اگر این جانوران به خواب زمستانی نروند به علت عدم دسترسی به مواد غذایی مصرفی و یا به سبب سرمای سخت زمستانی «احتمالاً» تلف گردیده و از بین خواهند رفت.

جانورانی که به خواب زمستانی می روند برای این که به زندگی خود ادامه دهند، اولاً فعالیت های بدنشان به حداقل ممکنه می رسد ثانیاً از ذخیره موجود بدنشان استفاده می نمایند. مثلاً «موش خرمایی کوهی» را مثال می زنیم: در دوران خواب زمستانی ضربان قلب موش خرمای کوهی از 140 بار در دقیقه به دو یا سه بار در دقیقه کاهش پیدا می کند دفعات تنفس از25 بار در دقیقه یک تا دو بار و درجه حرارت بدن از 38 درجه به 10 درجه سانتیگراد می رسد .

معمولاً این جانور در اواسط فروردین یا اوایل اردیبهشت در حالی که کاهش وزن پیدا کرده و بسیار لاغر و ضعیف شده، از خواب زمستانی بیدار می شوند. جالب اینجاست که با وجود لاغری، بسیار فعال و چابک هستند.

شهید عبدالخالق هزاره

شهید عبدالخالق هزاره 

فرا خوان از یاران و هم میهنان حقیقت جو و با انصاف

بیاییم همه با هم برای  ساختن اینده بهتر مان، گذشته های تاریخی خود را، با روشن بینی و دریا دلی به تحلیل بنشینیم .

نبرد تاریخی شهید عبدالخالق و نادرخان سفاک یکی از موضو عات مهم ملی است که نیاز بیشتر دارد تا شکافته و بررسی شودوحدت ملی، پیمان ملی، مشارکت ملی، ارمان ملی، رستاخیز ملی، نجات ملی ... همه وهمه ایجاب می نماید که مسایل و معضلات خون افرین گذشته، به خوبی و جدیت بررسی و برای جلو گیری از تکرار ان چار های اساسی اندیشیده شود .

 کتمان و سانسور مسایل  ملی و تاریخی که به سرنوشت و گذشت های درد ناک همه ما مر بوط می گردد،اگر به درستی باز خوانی و چاره اندیشی نشود بدون شک چون آتش زیر خاکستر ، همچنان بحران زا باقی خواد ماند.

به هر حال بر آن شدم تا برای انجام  این رسالت تاریخی وملی مان، در حد توان خود قدمی را بردارمو اعلام می نمایم که بخاطر تجلیل از شهادت اسطوره ی دلاوری وداد خواهی.عبدالخالق هزاره مقالات، نوشته ها  و اشعار مربوط به این موضوع، در (وبلاگ کلبه درویش) نشر می گردد  امید که ، فر هنگیان و نویسندگان هم وطن با فرستادن اثار شان به ایمیل آدرس بنده در روشن ساختن موضوع مورد بحث گام جدیدی را بر دارند.

تا اینکه  چهره واقعی دو هماورد یکی از نبرد های تاریخی ، کشور، خالق هزاره  و  محمد نادر خان سفاک بیشتر شناخته و شناسانده شو ند.

عبدالخالق هزاره 

یادی ازمبارزقهرمان عبدالخالق شهید:

وقتیکه نادرخان بقدرت رسیدنخست شخصیت های برجسته کشورووفادار به امان الله خان را اعدام کرد به تعداد 18نفر از خاندان چرخی را بشمول غلام نبی خان وغلام جیلانی خان در اثرمخا لفتی که با آنها داشت به قتل رسانید ولی غلام صدیق خان که در خارج بود از قتل ر هایی یافت. همچنان شاه بی بی زن غلام جیلانی و دختران او راضیه و رابعه نیز زنده ماندند. و در هر کتابخانه که نام شاه امان الله دیده می شد، آنرا به آتش کشید. برای چنین کاری خزانه بیت المال گنج بی صاحب گشت و از خزانه بیت المال به کیسه هر تاریخ نگار درباری و به گلوی هر مداح بازاری سکه ها ریخته شد تا تاریخ یکنواخت قومی وخانواده گی خود را رنگین سازد.

نادر خان یکی از شاهان مستبد وابسته به استعمار وادامه دهنده استبداد امیر عبد الرحمن در افغانستان بود وبخصوص تعصب خاص نسبت به جامعه هزاره داشت وی پاسدار حاکمیت استبدادی امیرعبدالرحمن بود ودر برابرمردم هزاره با همان شیوه ای استبدادی عبدالرحمن خانی عمل میکرد وبصورت استثنائی سردار هاشم برادر وی تبعیض وبی عدالتی خشن علیه مردم هزاره را در ابعاد گوناگون اعمال داشت که زبان زد خاص و عام مردم کشور گشت. نادرخان وخاندان مصا حبین نه تنها در برابرولی نعمت خود شاه امان الله خان بی وفائی وخیانت کردوطرفداران او را نیز با بی رحمی وقساوت سرکوب نمود وهم چنان انتقام طرفداری, ودوستی جامعه هزاره با شاه امان الله رابا بد ترین وزشت ترین شیوه عملی کردکه چندین نسل مردم هزاره جنایات آنا ن را بیا د دارد ودر خاطره ها باقی خواهد ماند. سالهای طولانی برده گی حقارت آمیز با لای کوه ها ودره ها ی سرسبز مناطق هزاره نشین ما نند شب سایه انداخت و آ ب دریا ها به خون آ لوده شدغم واندوه برای مدت های طولانی در سرزمین هزاره ها حکمفرما گشت.

امیر امان الله خان این پادشاه اصلا ح طلب ودوست مردم هزاره طی فر مانی کنیزی وغلامی را از بالای مردم هزاره رفع نموداما در سالها ی بعد بخصوص در زمان صدارت محمد هاشم خان نابرابری اجتماعی وملی-محرومیت سیاسی غیر قابل تحمل گردید ترور بی رحمانه وبه سیاه چال انداختن شخصیت های سیاسی و اجتماعی مردم هزاره اعمال می شد و مردم ما به پا ئین ترین پله نر دبان جامعه رانده شدند و سیاست استثمار گری از جا نب مستبدین علیه مردم هزاره به پیش برده میشدقوم هزاره در طول بیش از یک قرن، همواره تحت غیر انسانی ترین فشارهای حکومت های فاشیستی و حلقات متعصب و قبیله گرا قرار داشته و تا سرحد کوچاندن اجباری از سرزمین های آبایی خود، قتل عام های مکرر، به اسارت رفتن و به بردگی کشیده شدن، پیش برده شدند.

طرح تخریب، استهزاء، و انکارهویتِ جمعی هزاره تا آنجا پیش رانده شد که جایگاه هزاره در ذهنیتِ دیگر اقوام و ملیتهای کشورو حتی در بسیاری از موارد نزد خود نیزبه انسانِ درجه چندم تنزل یافت تا جایکه کلمه هزاره، تبدیل به یک دشنامِ اجتماعی گردید در ز مان صدارت سر دار هاشم خان فر مان منع شمو لیت فر زندان هزاره در مو ئسسات تحصیلی، نظامی ، پولیس ، موسیسات عالی تحصیلی ملکی ، بور سیه های خار جی ، عدم تقرر در وزارت خارجه و استخبا رات از طرف سر دار مستبد صا در گر دید که خود نمونه ای بارز تبعیض در برابر قوم هزاره بوددر زمان نادر خان نا رضایتی ها بالا گرفت و اژدهای خون آشام خانواده نادری هر روز سرهای مبارزین ضد استبداد ووطن پرستان رااز تن ها ی شان جدا میکرد و بازار چوب زدن ها ، روغن داغ کردن ها، ناخن کشیدن ها و به دار آویختن ها کاملاً گرم بود . درین بازار خونین فقط  جلدان و جواسیس نفع سرشاری بدست می آورند وبه مقام وجا ه و جلال سرشاری دست می یافتند .براساس مشوره حکومت انگلستان نادر خان مثل دیوانه کور شمشیر بدست برجان روشنفکران انقلابی افتاد و تا توانست کشت وبسیاری را توسط زهر مسمو م واز بین می برد.

تا ریخ افغانستان از واقعیت های ظا لمانه اشباع است - زمامدار در جا معه قبیلوی مظهر وخلیفه دین و روحانی مجری احکام – تلقین گروتفسیر کننده دین است تا ریخ قبیلوی گنجا یش اطلاحات پذ یر ی را ندارد ومعبد کهنه ها و مد فن تمدن است.

با یاد آوری این رویدادهای تلخ تاریخ به  این نتیجه روشن میتوان دست یافت که بدون تأمین برابری حقوق سیاسی میان گروههای قومی  واقلیتها ی ملی ومذهبی  افغانستان جامعه  مصیبت دیده ما  از ستم  اجتماعی ونابرابری ملی نجات  ورهایی  نمی یابند و عبدالخالق مبارزه علیه دخالت ومداخله میراث خواران استعمار را به پیش کشید ودر راه  رهایی زحمتکشان میهن جان شیرین خودرا قربان کرداین فرزند قهرمان ملیت مظلوم هزاره بی عدالتی اجتماعی را با گوشت وپوست خود لمس کرده ومظالمی که بالای مردم کشور وبخصوص جامعه هزاره انجام میشد بخوبی درک میکرد وخواست بااین اقدام شجا عانه خود دین که شاه امان الله خان بالای جامعه هزاره داشت که – بخاطراعلام فرمان عفو رهائی مردم هزاره از غلامی وکنیزی را اداء نماید و بدین ترتیب یکی از نماینده گان استعمار واستبداد را از بین برد و افتخار جاویدان را از خود به یاد گار گذاشت و صحت آنرا - رویدادهای چند دهه اخیر به وضوح کامل آشکار ساخت که سلاطین، شاهان وامیران به مقصد  جاودانه ساختن تاج وتخت و قدرت برای خاندان خود فرزندان وطن را در جهل وتاریکی قرون وسطایی نگه میداشتند.

طوریکه امیر عبدالرحمن بیش از شصت ودو فیصد از مردم هزاره را قتل عام و عده کثیری از خانواده های مردم هزاره را از مناطق هزاره نشین ولایات ارزگان – زابل وقندهاراز زاد گاه وسرزمین آبائی شان مجبور به کوچ اجباری نمودند که خانواده ای پدر کلان خالق نیز شامل این خانواده های رانده شده از سرزمین پدری شان میباشدپدر کلان خالق از مردم دایه و فولاد بود که زمان کوتاهی در مناطقی از دایزنگی وغزنی نیز بود وباش داشته است.پدر کلان خالق در زمان امیر عبد الرحمن خان از سر زمین دایه وفولاد مجبور به فرار و کوچ اجباری گردید که زمین – خانه -مال ودارائی پدریش از طرف عمال امیر میر غضب اشغال وغصب و یک تعداد اعضای فامیل اش را قتل عام کردند .

بعد از وفات پدر کلان خالق از وی دو پسر بنام های مولاداد و خداداد باقی ماند که مولاداد پدر خالق و خداداد کاکای او مانند پدر خالق در منزل خاندان چرخی خدمت مینمودند مولاداد در خانه غلام صدیق خان وخداداد در خانه غلام جیلانی خان وخالق پسر مولاداد نیز با کاکای خود در فامیل غلام جیلانی خان مصروف خدمت بودند.مولاداد پدر خا لق - دارای تحصیلات خصوصی بود و بزبانهای انگلیسی -آلمانی وروسی تسلط نسبی داشت که در جر یان سفر هایش به همراهی غلام نبی خان چرخی به اروپا میسر شد اندیشه ها وآر مانهایش را بیدار تر سازد او افکار پر شور سیاسی داشت . عبدالخالق وخانواده اش با بهره گیری از حیات شهری با یک عده دیگر زیر تآثیر نظر یات جنبیش مشروطه خواهان وروشنفکران آزادی خواه قرار گرفت و در یک ساز مان سیاسی به اشتراک دیگر مبارزین ملی وارد مبارزه سیاسی علیه نظام استبدادی ورژیم وابسته به استعمار گردید.خالق شهید این وطن پرست دلیر در یکی از سازمانهای مخفی که شکل مبارزات محرمانه انفرادی را داشت وابسته بود واین نو جوان انقلابی هزاره در همه جا در مکتب وخانه با افراد سیاسی ارتباط برقرار کرده بود او از معلمین شریف خود – محمد عظیم خان معلم ومحمد ایوب خان معاون مکتب نجات در سهای سیاسی زمان خود را در یافت میداشت ودر باره آینده وطنش بیشتر فکر میکرد .

عبد الخالق فر زند مولا داد در سال 1295 شمسی به دنیا آمد . پدرش او را شامل مکتب نجات ساخت و در تر بیت اش توجه زیادی مبذول داشتعبد الخالق به تمام خاندان چرخی وبه خصوص به شاه بی بی خانم غلام جیلانی که مانند مادر دوستش داشت احترام مینمود صالح پرونتا میگوید که عبدالخالق یک جوان جدی – محکم – گرم جوش و تا حدی عصبی مزاج و دارای صفات مردانه و جوانی بودخوش اندام – بلند قدفوتبالیست توانا ودر ژیمناستیک بی نظیر-عبدالخالق تمام زندگی اش را وقف سیاست کرد وبصورت یک انقلابی حر فه ای تبدیل شده بودتوجه بیش از حد مولاداد بالای خالق وی را قادر ساخت تا راه صد ساله را در یک شب طی نماید توجه زیاد پدرش - خالق را بیک مبارز بی باک ضد استبداد مبدل کردخالق هزاره فرزند فقرومحرو میت – وارث رنج های بیکران مردم خود بود او فولادی بود که در کوره فقر ورنج توان فر سای پدر ومادرش آبدیده تر میشدومشعل مبارزه را در راه زنده گی خود برافروخت وی هر بار تصمیم میگیرد که در مراسم یک تهداب گذاری در بالا حصار کابل ماموریت خود را انجام بدهد ولی توفیق نمی یافت.

او در جشن ماه سنبله نیز می خواست مقصود خودرا عملی کند ولی باز هم این فرصت را بدست نیاورد تا آنکه روز 16 – ماه عقرب - سال -- 1312شمسی که دراین روز نادر خان انعامات مکاتب و تورنمنت خزانی را به مستحقین آن توزیع میکردبیرق ارگ پایین شد ونادر به باغ دلکشا قدم گذاشت . مراسم تشریفات صورت گرفت، میز انعامات را معاینه بعداً بسو ی صفی که عبدالخالق ایستاده بود آمدخالق یک قدم پیش آمد ودر کمال آرامش گلوله راشلیک کرد ودر گلوله های دوم وسوم نادر فقط یک تکان خورد ونقش زمین شد خالق به هدف خود رسید . ویکی از مستبدین ودست نشانده انگلیس را از بین برد و فرار نکرد به شاه محمود اطلاع دادند و خالق گر فتار گردید. روشنفکران ونیروهای ضد استبداد و بی عدالتی این روز را بیاد خالق شهیدقهرمان ملی کشور گرامی میدارندو بروح آن شهید بزرگوار یاران با وفایش درود واحترام فراوان ابراز میدارند.

گفته میشود بعد ازکشته شدن نادر حکومت می خواست تمام شاگردان آن مکتب را تیر باران کند ولی در اثر مشوره بعضی از اراکین حکومت سر انجام به شاه محمود گفته شد چون قاتل و همدستانش گرفتار شده اند دیگر شاگردان باید رها شوند.

بالاخره بعد از ظهر چهارم جدی –سال 1312 –شمسیکه سرمای شدید زمستان سنگ رامی شکستخالق ومحمود خان متعلم، هم صنفی ورفیق خالق – پدرش مولاداد ،کاکایش خداداد -قربانعلی یخ آب فروش مامای خالق-ربانی-مصطفی-ولطیف جوانان خاندان چرخیعلی اکبرغند مشرمحمود کارگر مطبعه انیس – میر مسجدی متعلم -محمد زمان متعلمسید عزیز متعلم – محمد اسحق متعلم - میرزامحمد متعلمناشرین نامه ها-محمد ایوب معاون مکتب امانیمحمد عظیم معلموبروایتی 21 –تن از اعضای خانواده ومنسوبین خالق بشمول دوتن از پسران خورد کاکایش خدادادبه نام های عبدالله وعبدالرحمن را از دروازه جنوبی ارگ بسوی اعدام گاه بردندقبل از به دار کشیدن اعضای بدن خالق هزاره را قطعه قطعه کردند و به دار آویختن نر سید. خا لق قبل از شهادت 17 الی 18 سال داشت . وهمچنین حفیظه خواهر خورد سالش نیز در زندان جان سپرد.

عبدالخالق با وجود آن که شکنجه های طاقت فرسا را تحمل میکرد هیچ یک از رفقای خود را افشا ء نکردمحمد اسحق یکی ازرفقای خالق که سخت مجروح بود با ناراحتی وهیجان شدید به خالق گفت: ای رفیق نا جوان چرا بمن ودیگر رفقایت اعتماد نکردی وعزم خودرا پنهان کردی ؟و اگر این طور نمی کردی حال از این حکومت یک نفر هم زنده نمی بود .سخن آخر را بتو گفتم خدا حا فظ . خالق جواب داد راست میگوئی احتیاط من بی جا بود – از تو عفو می خواهم . بدین ترتیب اقدام عبدالخالق ورفقایش یک عمل آگاهانه ملی وسیاسی علیه دشمنان وطن ومردم بخاطر دفاع از عدالت وآزادی بود که برای رهائی مردم بخون تپیده کشور جام شیرین شهادت را نوشیدند.

این سوال مطرح میشود بخاطر اقدام جسورانه عبد الخالق شهید، چرا پدر، ماما و عمو و دیگررفقای او سر زده شدند و جمجمه دوستان عبدالخالق تک تک در کنج زندان ها پوسانیده شد؟ بهمین گونه برای سالیان درازی، بله گویان دربار از برکت بدست آوردن کرسی های دولتی ویا از ترس زور گوئی سرداران رساله ها نوشتند و کتاب ها چاپ کردند و خالق شهید را لعنت و نا سزا گفتند.

تا جائیکه دیده میشود خالق قهرمان قبل از آنکه ماشهً تفنگچه را بطرف نادر شاه فشار بدهد بخداوند پناه می برد و نیا یش میکند که خداوندا این کار را بخاطر رهایی مردم افغانستان و آیندهً وطنم انجام میدهم لذا از بارگاه با عظمت و با جلالت تو امید عفو را دارم بعد ماشه تفنگچه را فشار میدهد و زندگی یک مستبد خودکامه ، و یک نمایندهً انگلیس را به اتمام میرساند و افغانستان وارد مرحلهً جدید دیگری از تاریخ غمبار خود میگردد.

احوال عبدالخالق شهید در قالب شعر:

من عاشق ستیزه ء  امواج سرکشم                مشتاق رزم  و زنــــدگی شاد ودلکشم

سوهان عمر مــــستبدان   زمانه ام                آه  درون سینه مردم   ستمـــــــــــکشم

مرحوم حسین نایل در باره عبد الخا لق شهید مینویسد .تاکنون سه نوشته درباره عبدالخا لق به نظر رسیده که بد ین گونه اند.

1-  در آیینه تاریخ که داود فارانی آن را نوشته و در سال 1357 شمسی از طریق رادیو افغانستان به نشر رسیده است ولی در کدام نشر یه ای در افغانستان به چاپ نرسیده است .

2- تندیس خشم - که توسط آمو نوشته شده ودر سال 1370 شمسی در خارج کشور به طبع رسیده است.

3-  یاد نامه مبارز راه آزادی وقهرمان ضد استبداد شهید عبدالخا لق که مرکز فرهنگی نویسنده گان افغانستان در ایران آن را به نشر رسانده است .

مقاله در آیینه تاریخ اولین نوشته در باره عبدالخا لق است ودو اثر دیکر نود درصد مطالب آن رابا توجیهات و تعبیرات و حاشیه رویها دوباره نقل کرده اند اما نشریه تندیس خشم از لحاظ زیبا یی انشاء و سلامت بیان ، بلاغت لفظ و لطافت احساس وشیوایی اثر دلچسپ و قابل توجه است .

امشب مابرسرمزار این سپاهی گمنام وطن می رویم ودسته گلی از احساس آتشین ودرود های پر شور برمرقد نا پیدای او می گذاریم – تاریخ همیشه صدا میزند که وطن قهرمانان خود را فراموش نمی کند.

خالق شهید یکی از فرزندان مردم زحمتکش هزاره بود که این مردم بلا کشیده محبوس در کوهستا ن های سرد را امیر عبد الرحمن خان از دم تیغ کشید وبقیه را به عنوان برده به فروش رسانیدمردم هزاره مردم شیر پاکی هستندوقتی به خانه ای پای بگذارند هر گز به مال ومنال آن خانواده چه در حضور وچه در غیاب صاحب خانه دست تجاوز درازنمیکند - بنا بر همین خاصیت راستی وصداقت بود که خانواده چرخی تمام مال ودارایی خود را به فامیل خالق سپرده بود.

با کشته شدن محمد نادر خان، در سال 1933 میلادی، بنا بر مصلحت های خانواده شاهی و به خاطر جلوگیری از کشمکش های برادران شاه مقتول به خاطر جانشینی در دربار شاهی، محمد ظاهر شاه بر تخت سلطنتی تکیه داده شدمحمد ظاهر سلطنت را هنگامی از پدر به میراث برد که کشور از عناصر آگاه و نیروهای ملی و مترقی تصفیه شده بودسالیان نخستین سلطنتش که زمان زیاد را در برگرفت با قدرت مطلقهً عمویش محمدهاشم خان همراه بود ، که این دوره بنام دوره اختناق ووحشت مشهور شد دراین دوره عده زیادی از فضلا و دانشمندان کشور بدون محاکمه در محابس به زنجیر کشانیده شدند و در زندانهای توقیف خانه کوتوالی ، زندان مخوف دهمزنگ و در دخمه های تاریک و مرطوب آن جان باختنداطفال خورد سال زندانیان سیاسی قربانیانی بودند که از حقوق تعلیم و تربیه در مکاتب محروم میگردیدنددروغگویی ، تذویر و رشوت در دستگاه دولت رواج داشت تفرقه اندازی های قومی و ملی میراث فرمانروایان دراین دوره بشدت بیشتر ترویج شدتقویه زبان پشتو و ایجاد پشتو تولنه بمقصد تقویه آن در حالیکه به زبان ملیت های دیگر کشورکثیرالملت افغانستان توجه نمی شد جزو اهداف حکام این دوره بود.

بعد از سر نگونی نظام شاهی – استقرار دولت جمهوری سردار محمد داود نیز همان سیاست قبلی خاندانی تکرار گردید که به شیوه دیکتاتوری استبدادی فردی وخاندانی حکومت میکرد وبعد از قیام نظامی هفت ثور تحت تآ ثیر جنگ سرد، جنگ داخلی در اثر مداخلات خارجی درکشور شدت بیشتری یافت کشوربه بی ثباتی رفت و با پیروزی مجاهدین به انا رشی وجنگ خانمان سوز مبدل گشت . با روی کار آمدن رژیم مزدور طالبان فاجعه ملی بوجود آ مد . باسقوط رژیم طالبان وتشکیل حکومت به ریاست آقای کرزی تحت حمایت نیروهای نظامی ایتلاف جهانی و ناتو در ساحه با ز سا زی رشد اقتصادی وبخصوص تأمین امنیت هیچ گونه کار مهم و قابل ملاحظه صورت نگرفت . هنوز فقربیکاری , بی ثباتی , رشوت و ار تشا ء در کشور بیداد میکند و فاصله میان فقیر وغنی هر روز بیشتر میشود . در ساحه باز سازی حیف ومیل پول های کمک جامعه جهانی بوسیله مقا مات دولتی و موئسسات وابسته به آنان علنی تر وبه یک کار عادی مبدل گردیده است . امنیت میان ولایات –شهر ها و مرکز وامنیت جانی در هیچ یک از نقاط افغانستان تأمین نمیباشدمخا لفین دولت هر روز تقویت میشوند ومردم از عملکرد دولت نا امید شده اند .

پار لمان موجود طوریکه توقع میرفت ازاعتبا ر لازم بر خودار نگردید و در حقیقت به یک ارگان غیر فعال و تآیید کننده اجرآت دولت مبدل شده استاوضاع کنونی کشور بنا برکم کاری -بی ارادگی، عدم استقلالیت و بحران داخلی حکومت - تشدید حملات جنگی در جنوب وشرق کشور،برخورد مغرورانه وتجاوزکارانه نظامیان خارجی در هنگام عملیات ها با مردم در شهر ها وقریه جات مناطق نا امن و مداخلات پنهان عمال کشور های دخیل در جنگ ،تبدیل شدن اردوی ملی به اردوی قومی ، تجاوز به مال و ناموس مردم به صورت گروهی توسط افراد و اشخاص سر شناس و زور مند وضعیت افغانستان را به طرف خرابی و بی ثباتی پیش میبرد . دولت آقای کرزی از ناتوان ترین  دولتهای صد سال اخیر در افغانستان است.  این دولت نه بر مردم تکیه  دارد،  نه بر سیاست ملی  استوار است،  نه برای حل مشکلات مردم می اندیشد،  نه  به دوستان  ودشمنان افغانستان می پردازد،  نه علیه مواد مخدر مبارزه میکند، نه با تروریسم  درگیر است،  نه بحال مردم  و وضعیت  کشور  دل می سوزاد،  نه برای اقتصاد درهم ریخته  و فرو پاشیده کشور اندیشه میکند و نه در غم و اندوه جامعه  اندوهگین میشوددر پایتخت کشور از موجودیت فحشا  خانه ها که در سال ۲۰۰۵ تعداد آنها تقریباً به۸۰ میرسید و در خدمت خارجی ها میباشند، مردم شکایت میکنند، که نصف پایتخت مانندسابق روی خرابه ها قراردارد، و بسیاری مردم هنوز هم در خیمه ها زند گی میکنند، بچه هایشان به طور مزمن گرسنگی میکشند، در مکتب ها و بیمارستانها جای نیست، زن ها در خیابانها گدایی میکنند ، اطفال رامی دزدند و بفروش میرسانندمردم تعجب میکنندچه شد کُمک های مالی و وعده های داده شده وآیا حکومت میتواند کاری انجام دهد، که وضعیت را بهتر کند؟.ولی در این میان طالبان کنترول خود را بالای روستا ها گسترش میدهندآنها معلمها را می کشند و مکتب ها رامنفجر میکنند.

حالا مدتها است که باشنده های جنوب و شرق کشور از اینکه پول ها کجا به مصرف میرسند تعجب نمی کنندآنها تنها گیج شده اند که چه کسی در دولت نشسته در کشور چه  اتفاقی افتاده است؟ حکومت آقای کرزی ,حامیان غربی خود را به سوی بن بست میکشاند، کشور را در معرض آزمایش های جدیدی قرار داده استبخاطر بیرون رفت ازبحران کنونی ، مفکوره های جدید و افراد جدیدی لازم است ، ایجاب میکند که بیرون رفت را در قدم نخست در عرصه  احیاء اقتصادی، تأمین اساسی سطح زنده گی مردم عادی ،که حمایت از ایشان برای حکومت لازم است، جستجو کرداین موضوعات نه تنها مربوط به رهبری کنونی کشور میشود، بلکه مربوط به همه ی جامعه ء جهانی، که نماینده های آن درافغانستان فعلاً بیشتر مصروف طرح ریزی مفکوره ها، پلانها و پروگرام ها است تا اینکه مصروف مساعدت های واقعی به بازسازی کشورباشندبه هر حال امروز کشور در تب نا امنی می‌سوزد و اگر چاره‌ای چه از سوی محافل خارجی و یا داخلی نشود دیر یا زود افغانستان بار دیگر در چنبره مصیبت و نگون بختی گرفتار و کانون تروریزم جهانی خواهد گشت .بنابراین ضرور به نظر می‌رسد چه کشورهای دوست خارجی و چه نیروهای داخلی به گذشته برگردند و با مطالعه دقیق از اوضاع و احوال گذشته تا حال راه درست تأمین امنیت، برقراری صلح و دست‌یابی به حاکمیت مستحکم و قابل قبول همگان را پیدا نموده کشور را از این حالت نه جنگ و نه صلح خطرناک نجات دهند.

 در نهایت از تمام روشنفکران - طرفداران عدالت وآزادی توقع میرود این اقدام جسورانه عبدالخالق شهید راکه یک مستبد نوکر استعمار را نابود کرد وروز شانزدهم عقرب راهر سال بیاد این قهر مان ملی کشور گرامی دارند.

آرزومندم ارگان های ملی نام او را در نامگذاری پروژه های عرفانی ، صنعتی ، اقتصادی و اجتماعی جاودانه سازند و حق آن بزرگ مرد وطن را ادا نمایند و اگر در این حصه چشم پوشی کنند بدون شک روزی خود مردم حق شناس افغانستان ازاین قهرمان ملی شان ، تجلیل بعمل خواهند آورد.

روح وروان عبدالخالق شهید و هم رزمان دلیر و وفادارش گرامی باد .